مرد عنکبوتی

توی اتاق نشسته بودیم که یکدفعه صدای افتادن کسی یا چیزی اومد و بعد هم صدای گریه رایان. گریه کنان از اتاق اومد بیرون و از اونجایی که به ندرت پیش میاد گریه کنه وقت بازی ، من سراسیمه ازش پرسیدم چی شده؟ گفت که افتاده. پرسیدم از کجا؟ گفت از روی جعبه اسباب بازیش و نشونم داد که اسباب بازیها رو ریخته بیرون و جعبه که خیلی هم بلنده رو برعکس کرده و ازش رفته بالا. پریدم آخه چرا اینکار رو کردی؟ میخواستی کجا بری؟ گفت

I want to do things that gadget and spider-man do!!!!

دیشب برای اولین بار رایان رو گذاشتیم خونه با "بی بی سیتر" و رفتیم مهمونی شب عید. تجربه خوبی بود و صبح رایان برام تعریف کرد که دیشب با آلیشیا بهش خوش گذشته و کلی کتاب خوندن و بازی کردن