فقط رایان و مامان
اول که شروع کردم به نوشتن دلم می خواست وبلاگم خواننده های زیادی داشته باشه، خصوصا دلم میخواست بابا نوشته هام رو بخونه و برام کامنت بگذاره. وقتی بعد از گذشت چند هفته از شروع نوشتن فهمیدم بابا سری به اینجا نزد تصمیمم عوض شد. رایان، می نویسم فقط برای تو و برای خودم وامیدوارم یه روزی این نوشته ها رو بخونی . چرا دوست دارم بخونی؟نمیدونم. من همیشه از نوشته های بابا لذت می بردم. شاید همین دلیلی شد تا برات بنویسم
امروز برای اولین بار گفتی آره. ازت پرسیدم رایان م م می خوری و تو در حالیکه سرت رو به شدت به نشانه تایید تکون می دادی گفتی آده. من هم با ذوق دستت را گرفتم و کشان کشان بردمت پیش بابا که ببینه تو بلدی بگی آره و البته مثل همیشه دوباره تکرارش نکردی
1 comment:
نمی دونم کی این حس تو رو تجربه می کنم ولی مطمئنم که حتمن می رسه اون روز حتی اگه بابایی برای همراهی باخودم پیدا نکنم نهایتش می شم single mother اشکالی داره :)
Post a Comment