تخت بی حصار2
از وقتی حصارهای تخت رایان برداشته شده هر شب حدود 2 بار به اتاق ما سر میزنه و جالبه که وقتی میبینه که چشمهای ما بسته است کاملا ساکت بالای سرمون می ایسته و ما رو نگاه میکنه و اگر مدت طولانی ای طول بکشه و هیچ کدوممون چشمهامون رو باز نکنیم آرام یک گوشه روی موکت دراز میکشه و منتظر میمونه. بعد من دلم میسوزه و چشمهامو باز میکنم، بلافاصله بلند میشه و میگه: مامان شیریا مامان جوس. کم کم این شیر خواستنهای رایان داره بیش از حد معمول میشه و منو به فکر از شیشه گرفتن رایان می اندازه. فکر میکنم این شیر خواستن تبدیل به بهانه ای شده برای سر زدن به اتاق ما و کشاندن ما به اتاق خودش. حتما وقتی هم که تختش حصار داشت دلش میخواست گاه و بیگاه مامان در کنارش باشه ولی ابزارهای لازم را نداشت و حالا شرایط مهیاست. بعضی شبها ناگهان از خواب بیدار میشه و گریه کنان صدا میزنه: مامی. وقتی به اتاقش میرم بادست روی بالشش میزنه و میگه: اینجا (به انگلیسی) که یعنی اینجا بخواب. دقایقی کنارش میمانم و بعد به اتاق خودمان برمیگردم . بعضی شبها این سناریو چندین بار تکرار میشه تا آرام بشه و بخوابه. خط قرمزی برای خودم تعیین کردم و اون اینه که هیچگاه اجازه ندهم در اتاق ما و کنار ما خوابش ببره که در این صورت فکر میکنه که این هم جزو ممکنها است
No comments:
Post a Comment