Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

Tuesday, August 24, 2010

Mt Minsi- Delaware national water gap

اولین صعود رایان یک قله 500 متری بود که به همراه مامان، بابا و دایی محسن فتحش کرد البته همه راه را داخل کریر و پشت دایی محسن نشسته بود و با چوبی که بابا براش پیدا کرده بود مواظب بود دایی تنبلی نکنه و آروم راه نره. نزدیکیهای قله بودیم و دایی و رایان جلو میرفتند، مامان نفر بعدی بود و بابا هم که مشغول عکاسی بود کمی عقب مانده بود که یکدفعه مامان یک آقا خرس سیاه رو در فاصله چند متر پایین تر دید، آقا خرسه هم مامان رو دید وبعد مامان جیغ کشید . مامان میدونست که اگه توی کوه سگ یا مار ببینه باید بیحرکت بمونه تا بهش حمله نکنند ولی در مورد خرس نمیدانست آیا این کاربردی است یا نه؟ آقا خرسه پس از کمی نگاه کردن چند قدمی به سمت پایین برداشت و مامان از فرصت استفاده کرد و دایی و رایان را تنها گذاشت و دوید به سمت بابا، آخه بابا هزار تا فیلم مستند در مورد حیوانات دیده بود و این امیدوارمان میکرد که بداند چیکار کنیم که خرسه ما رو نخوره. بابا که خرس رو دید گفت به نظر سیر میاد!!!!!و بعد از اینکه خرس مسیر دیگه ای رو درپیش گرفت سعی کرد که از اون عکس بگیره که موفق نشد بعد هم برای ما توضیح داد که خرسها در این فصل به اندازه کافی توی جنگل غذا پیدا میکنند که بخورند و برای همین به آدمها حمله نمیکنند. سعی کردم تا آخر راه به خودم بقبولانم که بابا درست میگه و خرسه مارو نمیخوره ولی جدا ترسیده بودم. روی قله دقایقی نشستیم تا کمی کوله خوراکیها را سبک کنیم که باران تندی شروع شد. آقا رایان دوباره قسمت دایی شد و به سرعت به سمت پایین حرکت کردیم، رایان هم که جایش گرم و نرم بود و باران نمیخورد تا آخر راه را خوابید


5 comments:

نازنین مامان راشا تمشکی said...

من اگه بودم با دیدنش سکته می کردم و فرصت نمی کردم برگردم به سمت همسرم!!!! خوشمزه خان رو می بوسم

احسان.‏ said...

یکبار توهم خرس بینی داشتم و یکبار هم هنگام شب روی یال پایین میامدیم و دو تا گراز نره غول رو با خرس اشتباه گرفتیم و البته بعد از چند ثانیه فهمیدیم گراز هستن
اما هر دو بار به خصوص بار دوم به یک نتیجه جالب رسیدم:‏
از نظر تئوری میدونم خرس خیلی باهوشه و به این راحتی به انسان نزدیک نمیشه و گراز خیلی احمقه و الکی الکی حمله میکنه، اما باز هم از خرس خیلی خیلی بیشتر ترسیدم و بعد که دیدم گرازه خیالم راحت شد.‏
کلا ابهت خرس یک چیز دیگه است. ادم رو "میگیره"!!‏

دایی محسن said...

اینو رایان وقتی خوندن یاد گرفت بخونه

دایی جون یه دونه خرس که چیزی نیست. ده تا شیر هم اگه بیان جلو دایی محسن همیشه هوای رایانش رو داره. نخند دایی جدی گفتم

در ضمن عکسای این پست رو نمیشه دید

avisa said...

مريم جان عجب بهشتي زندگي مي كني، من كه حاضرم شكار خرس بشم اما از نزديك ببينم، راستي قند و نبات من كه بهش خوش گذشت، آدرس اين كوه رو هم بده بريم از اينترنت ببينيم

احسان.‏ said...

http://www.persiangig.com