امروز رایان تلفنی با دایی مسعود صحبت کرد و ازش پرسید برام چی خریدی؟ دایی گفت اسپایدرمن و رایان گفت که بت من میخواهد.... و من به یاد آوردم که چقدر دلم برای برادرم تنگ شده و چقدر به رایان و مسعود خوش میگذشت اگر در کنار هم بودند. باید عجله کنم، وقتی برای تلف کردن نیست، رایان و مسعود میتوانند با هم باشند اگر من بیشتر تلاش کنم، بیشتر برای دانشگاه وقت بگذارم ،قول میدهم به رایان، به مسعود، وقت تلف نخواهم کرد
Saturday, February 25, 2012
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
دلتنگ خانواده شدی مریم عزیز؟
آرزو می کنم هر چه زودتر در کنار عزیزانت باشی.
سلام و صد سلام
خیلی دلم براتون تنگ شده بود افسوس که فیلترینگ اجازه نمی داد . منت خدای را که امشب فیلتر شکن گیرم اومد. اومدم به دیدارتون
انشالله شما هم به زودی بتونین دلتنگی هاتون رو برطرف کنین
Post a Comment